الهام رمضانی، عضو پیشین تیم ملی اسکواش که یک سال پیش در چنین روزی، قله اورست را فتح کرد از تنها ماندن در اورست حرف زده: «کند قدم برمیداشتم. اکسیژنم تمام شد. شرپایم عقبتر بود. گفت پایین بیا و اکسیژن را بگیر اما نمیتوانستم. نیمه شب در آن ارتفاع داد زدم اما صدایم را نمیشنید.»
او در گفتگویی با ایسنا گفته عامل انتخاب کوهنوردی، عمل جراحی زانو بوده است که او را از اسکواش دور کرده: «بعد از عمل زانو، انجام داوری و مربیگری از نظر روحی برایم قابل قبول نبود و دوست داشتم فعالیت هدفمندتری داشته باشم.»
رمضانی از تلاشهایش برای رسیدن به اورست چنین روایت کرده است: «به مربی بدنسازیام گفتم "میخواهم به یک کوه ۸ هزار متری بروم، طبق آن به من برنامه بده." چند باری هم با دکتر بهروز مقدسی کوه رفتم. آنقدر تصمیم بزرگی بود که میترسیدم با کسی مشورت کنم و بگویند نمیتوانی. دوست داشتم در ذهنم باور نتوانستن نباشد.»
رمضانی یک سال و نیم برای روز موعود تلاش کرده است: «نمیخواستم یکباره عمل کنم چون سلسله مراتب را در ورزش میدانستم اما شانس و وقتش را نداشتم و باید تمام تلاشم را میکردم که یا به آرزویم برسم و یا اینکه رهایش کنم. نمیتوانستم به همسرم بگویم باید به یک کوه ۸ هزار دیگر بروم، چند ماهی نیستم و باید این مقدار هم پول بدهی. کف هزینه صعود به اورست و کمترین امکاناتی که شرکت تحت قرارداد به کوهنورد اختصاص میدهند ۳۰ هزار دلار شامل مجوز صعود به اورست (حدود ۱۲ هزار دلار)، چادر، غذا و شرپاست. با این حال بالاخره به نپال رفتم. از فروردگاه نپال تا برگشت به فرودگاه تهران دو ماه طول کشید.»
او درباره صعود به قله گفته است: «فاصله بین کمپها را به خوبی میدانستم اما چیزی که خیلی آزارم داد رفتار شرپایم بود. شرپاها معمولا افراد مسئولی هستند که به کوهنوردان برای صعود کمک میکنند اما در این زمینه بدشانسی آوردم. از روز اول که رزومهام را دید حس کردم خیلی نسبت به صعودم ناامید است. به برنامه همهوایی هم نمیآمد و هر جور دوست داشت رفتار میکرد. متوجه بیانگیزگیاش بودم و بارها به مسئول شرکت اطلاع دادم اما گفتند هفت بار به قله صعود کرده و باتجربه است.»
او گفت: «روزی که به کمپ چهار رسیدم، پرسید واقعا میخواهی قله را صعود کنی. خیلی حالم بد شد اما گفتم شاید میخواهد وضعیت آمادگیام را بداند. گفتم حالم خوب است و حتما میروم. بعد از دو ساعت دوباره پرسید که عصبانی شدم. گفتم آخرین باری باشد که این سوال را تکرار میکنی، همه کارهایم را کردهام و آماده صعود به قله هستم.»
روایت رمضانی از مصائب صعود، ترسناک است: «اکسیژن کمکی را شرپا حمل میکند. گفتم اکسیژنم در حال تمام شدن است، عوض کنم؟ گفت وقتی تمام شد تعویض میکنی الان حرکت کن و من هم پشت سرت میآیم. با اینکه عرف نیست شرپا و کوهنورد از هم جدا شوند اما حرکت کردم. خسته بودم و کند قدم برمیداشتم. بعد از مدتی اکسیژنم تمام شد. شرپایم عقبتر بود. گفت پایین بیا و اکسیژن را بگیر اما نمیتوانستم چون همه روی طناب بالا میرفتند و او باید بالا میآمد. نیمه شب در آن ارتفاع خیلی داد زدم اما انگار صدایم را نمیشنید. ۲۰ دقیقه التماس کردم و داد زدم تا اکسیژن را به من رساند.»
او گفته: «قسمتی از کوه یک پیچ دارد که وقتی آن را رد کنی قله را میبینی. ۱۰ دقیقه بعد از اینکه حرکت کردیم به سمت آن پیچ حرکت کردم و قله را دیدم. نمیدانستم از شدت ناراحتی دروغی که گفته بود راه بروم یا گریه کنم. خیلی حالم بد شد. اگر تا این حد مصمم نبودم با کارهایی که در آن مدت انجام داد، برمیگشتم. حرکت کردم و در نهایت ساعت ۸ و ۳۰ دقیقه ۲۵ اردیبهشت به قله رسیدم. آن روز هوا خیلی خوب بود. زمان زیادی را روی قله ماندم و عکس گرفتم. تجربه افراد دیگر روی قله به دردم خورد. مثلا نوشته بودند وقتی روی قله هستند آنقدر درگیر فیلم و عکس نباشید که واقعیت منظره را نبینید. ۱۰ دقیقهای چرخیدم، اطراف را نگاه کردم و خواستههای درونم را گفتم.»
فاتح قله اورست گفته مسیر برگشت هم پر ریسک بوده است: زمان برگشت هر چه گشتم شرپایم را پیدا نکردم. تصور اینکه مسیر را تنهایی برگردم خیلی وحشتناک بود. پشت سر یک کوهنورد و شرپای یک شرکت معتبر راه افتادم. کاملا به آنها چسبیدم و فاصله نگرفتم. از هیلاری استپ با وحشت زیادی عبور کردم چون منطقه خطرناکی است و به دلیل خستگی احتمال اشتباه زیاد میشود. شرپا را کمپ چهار دیدم و اصلا نمیتوانستم با او صحبت کنم.»